تنها تولید کننده و صادر کننده برتر
تنها تولید کننده و صادر کننده برتر
شاید برای شما هم زمانی که در دستشویی بودهاید و یا به دلیلی برای سرویس بهداشتی اقدام کردهاید، سؤال هایی پیش آمده که غیرمنطقی یا حتی دور از انتظار باشد! اگر نمونه آنها در این متن نیست، حتما برای ما ارسال کنید.
اطلاعات عمومی:
توی یکی از خیابونای شهر از یه عابری پرسیدم: «ببخشید سرویس بهداشتی کجاست؟!»
گفت: «دستشویی داری؟!»
گفتم: «نه میخوام ببینم اطلاعات عمومیت چقدره!؟»
کاسه توالت رنگی:
رفتم فروشگاه میگم کاسه توالت رنگی داری!؟»
فروشنده میگه: «میبری؟»
میگم: «نه همینجا امتحان میکنم!»
اندازهگیری:
رفتم دستشویی روی توالت فرنگی نشستم. مامانم در میزنه، میگه «توی فرنگی داری دستشویی میکنی؟»
میگم: «نه دارم سایز ماتحتمو اندازه میگیرم!»
کاسه توالت طلا:
رفتم فروشگاه میگم: «کاسه توالت طلا دارید؟!»
میگه: «برای سرویس بهداشتی میخوای؟!»
میگم: «نه میخوام بهش زنجیر بندازم جای توگردنی استفاده کنم!»
صابون:
خونه دوستم رفتم دستشویی. خواستم دستمو بشورم صابون نبود.
بهش می گم: «صابون داری؟!»
میگه: «میخوای دستاتو بشوری!؟»
میگم: «نه یبوست دارم میخوام شیاف کنم!»
اسکی:
توی سرویس ایرانی سرامیکی سر خوردم افتادم. مامانم میگه: «افتادی؟!»
میگم: «نه داشتم روی سرامیک اسکی میرفتم، از مسیر منحرف شدم!»
میکروفون:
رفتم دستشویی، بابام در میزنه. میگم: «اِهِم...!»
میگه: «دستشویی ای؟!»
میگم: «نه میکروفون خرابه دارم امتحانش میکنم!»
چاق-سلامتی:
در خراب بود تو دستشویی گیر کردم، دارم تلاش میکنم در رو باز کنم. مامانم میگه: «گیر کردی؟!»
میگم: «نه دارم با در چاق_سلامتی میکنم!»
کشتی کج:
اومدم بشینم روی کاسه توالت فرنگی سرامیکی نگو از قبل تَرَک داشت، یهو شکست! مامانم میگه: «خودش همینجوری شکست؟!»
میگم: «پ ن پ! باهاش کشتی کج گرفتم، خاکش کردم...!»
جنس خوب:
رفتم خونهنویی مهمونی، میگم: «ببخشید دستشوییتون کجاست؟!»
میگه: «دستشویی داری؟!»
میگم: «نه میخوام جنس کاسه توالت تونو ببیننم!»
جرمگیر
رفتم مغازه میگم: «جرمگیر توالت دارید!؟»
میگه: «میخواید جرمارو از بین ببره؟!»
میگم: «نه... حالا اگه یه دس بندری هم زد بد نیست!»
سؤال های عجیب:
بیرون بودم، خیلی بهم فشار اومد، رفتم دستشویی پارک، خیلی شیک و لوکس بود. اولین بار بود تو شهرمون می دیدم که توالت عمومی از کاسه توالت استنلس استیل استفاده شده. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی بغلی یه نفر گفت: «سلام حالت خوبه؟»
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم، شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمیدونم چرا اون روز فکر کردم طرف تکنسینی، چیزیه می خواد ببینه از کاسه توالت استیلی که کار گذاشته راضیام یا نه؟! منم یه ژستی گرفتم و گفتم: « حالم خیلی خوبه، توپه توپم!»
بعدش اون آقا پرسید: «خوب چه خبر؟ چه کار میخوای بکنی؟!... تصمیم خودتو گرفتی؟!»
با خودم گفتم: «یعنی چی؟ این دیگه چه سؤالی بود؟ همون جا بود که یه دفه فکرم عجیب به هم ریخت، برای همین گفتم: «منم مثل خودت داشتم از این جا رد میشدم!»
وقتی سؤال بعدی رو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی خیلی ناجور میشه، به هر ترفندی بود، خواستم سریع قضیه رو تموم کنم. طرف پرسید: «من میتونم بیام طرفای تو؟!»
واقعا سؤال برام خیلی سنگین بود. فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با احترام صحبتمون رو تموم کنم، بهتره!به خاطر همین بهش گفتم: «نه، الآن سرم یه کمی شلوغه!»
همین جا بود که صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت: «ببیییین...! من بعداً بهت زنگ میزنم، یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤالای من جواب میده!»